انتشارات تیسا
فرصتی برای گسترش افکار؛ فعال در حوزه چاپ و نشر کتابهای علوم انسانی.
جنگجوی روشنایی
تاریخ چاپ : پاییز ۱۴۰۲
اگر سیمهای ساز همیشه کشیده شوند، سرانجام از کوک خارج خواهند شد. جنگجوهایی که تمام وقت خود را به تمرین میگذرانند نیروی ذاتی خود در مبارزه را از دست میدهند. پای اسبهایی که همیشه در حال پریدن از روی موانع هستند سرانجام میشکند. کمانهایی که هر روز کشیده میشوند دیگر با همان قدرت تیر را پرتاب نمیکنند. به همین دلیل، جنگجوی روشنایی حتی اگر خودش هم مایل نباشد، سعی میکند از مسائل کوچک و روزمره زند ...
ساحره پورتوبلو
این رمان، در سبک نویسندگی کوئلیو با نوآوری همراه بودهاست: شخصیتی که مصاحبههای پیادهشده را تعریف میکند. کوئلیو هدف خود را از نگارش این کتاب پرداختن به سویه دیگری از الوهیت میداند: «میخواستم بیمحابا در دل مامِ بزرگ غوطهور شوم و این پرسش را بیان کنم که چرا جامعه کوشیده است تا سویه دیگری از الوهیت را در گوشهای محبوس کند». کوئلیو مینویسد تا خودش را بفهمد، مینویسد تا اندیشههایش را به نظم د ...
موهبت برتر
تاریخ چاپ : تابستان ۱۴۰۲
«اگر به زبانهای آدمیان و فرشتگان سخن بگویم، ولی محبت نداشته باشم، زنگی پرصدا و سنجی پرهیاهو بیش نیستم. اگر قدرت نبوت داشته باشم و بتوانم جملۀ اسرار و معارف را درک کنم، و اگر چنان ایمانی داشته باشم که بتوانم کوهها را جابهجا کنم، اما محبت نداشته باشم، هیچم. اگر همۀ داراییام را بین فقیران تقسیم کنم و تن خویش به شعلههای آتش بسپارم، اما محبت نداشته باشم، هیچ سود نمیبرم. محبت بردبار و مهربان اس ...
وَلکٍریها؛دیداری با فرشتگان
تاریخ چاپ : تابستان ۱۴۰۲
کتاب وَلکِریها به تجارب کوئلیو در بیابان موهاوی کالیفرنیا میپردازد و بهلحاظ سرشت اثر، نوعی زندگینامة خودنوشت به شمار میرود تا اثری داستانی. کتاب با توصیف تجربة واقعی کوئلیو از موقعیتی حقیقی در ریو دو ژانیرو آغاز میشود که او در آن دستنوشتة کتاب «کیمیاگر» را به استاد خویش میدهد. طی گفتگویی با استاد خویش میگوید: «شاهد متلاشی شدن رؤیاهایم بودهام؛ درست در زمانی که فکر میکردم دارم به آنها دس ...
کنار رود پیدرا نشستم و گریستم
تاریخ چاپ : تابستان ۱۴۰۲
کنار رودخانه پیدرا نشستم و گریستم داستان زن جوانی است که به دام عشق همبازی دوران کودکیاش گرفتار میشود، اما آن مرد برای گریز از تعارضهای درونیاش آن شهر را ترک میکند و به دین پناه میبرد. زن جوان سعی میکند به زندگی عادی برگردد و مانند بسیاری از مردم جایگاه قابل اعتمادی برای خود دستوپا کند، اما یازده سال بعد، دریافتِ نامهای از همبازی قدیمیْ پیوند او با زندگی سابقش را میگسلد و به همراه مرد ...
شیطان و دوشیزه پریم
تاریخ چاپ : تابستان ۱۴۰۲
شیطان و دوشیزه پریم داستان دختر جوانی است که بهعنوان پیشخدمت در رستوران کوچکی در کوههای اسپانیا کار میکند و یک زندگی بسیار معمولی دارد، اما زندگی معمولی این دختر با آمدن بیگانهای به دهکده دچار آشفتگی میشود و آن بیگانه که برای آزمودن سرشت انسان به آن دهکدهٔ دورافتاده آمده او را در نبرد همیشگی خوبی و بدی درگیر میکند. کوئلیو در این کتاب به رویارویی انسان با قدرت و ثروت میپردازد و کشمکش میان ...
عاشقِ بیلیلی
تاریخ چاپ : بهار ۱۴۰۲
پرسه در مزار عاشقان بیلیلی، درمان دردهای پنهانی او بود. سر در گریبان با دلی آکنده از اندوه راهی خانه شد. سنگ از قلبش آویزان بود و بهسختی قدم از قدم برمیداشت. وقتی در را باز کرد، چشمش به آقا افتاد که در آستانۀ در نشسته بود و کمد وسایلش را خالی میکرد. آقا عادت داشت دگمه، سنجاق و کش پلاستیکی در ته جیب کتش جمع کند، چیزهایی که هیچ مصرف خاصی نداشتند. انگار بودن خرتوپرتهای کماهمیت به او آرامش مید ...
جمهوری تشنگان؛ نمایشنامهای در دو صحنه
تاریخ چاپ : زمستان ۱۴۰۱
مادر اولیویا: با کدوم معجزه دوباره زندهت کردن؟ اندرو: معجزۀ نیاز. مادر اولیویا: (نگاهی به اولیویا میاندازد و رو به اندرو) حواریونت میدونن اندرو ویلسون مرده؟ (بچهها جا میخورند. آیزاک لبخند میزند.) اندرو: پدرا هیچوقت نمیمیرن. مادر اولیویا: مادرا چی؟ اندرو: مادرا ادعایی ندارن. مادر اولیویا: ولی من دارم. من ادعا میکنم تو یه دزد متقلبی. اندرو: تو مادرا نیستی. تو یه مادری. مادرا هیچوقت ...
قلب بنفش
تاریخ چاپ : تابستان ۱۴۰۱
وقتی سرباز مت دافی در بیمارستان ارتش در عراق به هوش میآید، به او نشان قهرمانی قلب بنفش اهدا میکنند، ولی خودش احساس قهرمان بودن ندارد؛ خاطرهای تمام مدت ذهنش را درگیر کرده: یک پسربچۀ عراقی و لحظهای که تیری به قلبش اصابت میکند. مت نمیتواند این فکر را از سر خود برهاند که بهنحوی در مرگ این پسربچه مقصر بوده است، اما به دلیل ضربهای که لحظاتی بعد از مرگ پسرک به سرش وارد شده بود نمیتواند چیزی به ...
روح سرگردان خیابان بهبودی
تاریخ چاپ : زمستان ۱۴۰۰
سالهاست فکر میکردم: «جدا از ملاکهایی مثل: تیپ، قد، هیکل، چشمهای کشیده یا درشت، لبهای قلوهای یا باریک، میزان تحصیلات و محل زندگی، چیز مهمتری مثل شکل تنهایی هم ملاک شروع یک رابطه باید باشد. جدا از اینکه وزنت چقدر است؟ محل زندگیت کجاست؟ و خیلی روشنفکرانهتر که بشود بپرسیم چه کتابهایی میخوانی؟ بپرسیم رابطهات با تنهایی خودت چه شکلی است؟ اصلاً وقتی تنها میشوی چه شکلی میشوی؟ سیگار میکشی؟ فر ...
مرا از شعرم جدا بخوابانید؛ روایت یک طفل بالغ مادینه ایرانی
تاریخ چاپ : بهار ۱۴۰۰
دردِ سال بود، تو یادی از آخرین بازماندههای زیر آوار ماندهام نکردی. احساس خفگی میکنم، شعرم کبود شده است، دست در گلویم میبری و آخرین جرعه از شعرم را زنده به گور میکنی در دلواپسیِ خماریهای گاه و بیگاهمان شعر شکستهام دست صلیب میکند برایت! دست به گریبانش میشوم دستِ گرم ردِ تو را میماند دشنهی صبح به شریانم میزند ژرفِ شعرم از سرای اوباش میگوید و مرا در زمرهی کژدمهای نیلوفری فری ...
بومرنگ؛ نمایشنامه در نه صحنه
تاریخ چاپ : بهار ۱۴۰۰
محمود: ما بومرنگ همیم. هم و پرت میکنیم. یه جوری که برگردیم سر خونه اول. مثل بازی محبوب سگها. مثل ساکسیفون زدن. ساغر: سگها رو میفهمم ولی به ساکسیفون چه ربطی داره؟ محمود: تا حالا زدی؟ ساغر: نه مگه تو زدی؟ محمود: آره خوبشم زدم. وقتی میخوای یه ملودی کامل بزنی باید نفست و به فشردهترین شکل ممکن و با قدرت بدی بیرون. ساغر: ربطش به بومرنگ چیه؟ محمود: ربطش عطش بعدشه. وقتی اونقدر وحشیانه باز دم ...